ایران زمین!
دارم کتاب مرزهای ناپیدا اثر قلم شریف وشیرین دکتر اسلامیندوشن را میخوانم همین ابتدا اشاره کنم بی مبالغه تمام آثار ایشان برجسته و خواندنی ست و هر آن گوشه اشارههایی ناب به فرهنگ ایران زمین دارد.
او که عاشق ایران است در این کتاب جایی اشاره میکند که فرهنگ و تمدن این سرزمین مثل ماه است که همیشه دو رویه دارد یک رویه تاریک و ناپیدا و رویه دیگر روشن و تابناک ...نیمرخ تاریک معمولا برمیگردد به زمانههای انحطاط همراه با خرافی ترین برداشتها از زندگی و آن سوی روشن آن واجد والاترین اندیشههای بشری که در ذاتش مستتر است .
لذا همین رویه دو گانه یاس و امید باعث دوام و ماندگاری ایران شده است.
این فرهنگ با همه خوب و بدش به بهای خون دل و مشقت فرد فرد ایرانیان تا امروز به بار نشسته است. مرز ناپیدایی که شمالش تا مرزهای روسیه میرسد و شرقش که از هند میگذرد و تا کاشغر چین میرود و جالب است که در همه این فلات پهناور شما بی آنکه ارتباطی با مرزهای ایران کنونی داشته باشی ناخودآگاه با هویتی ایرانی روبرو میگردی و این ویژگی شامل کمتر ملت و تمدنی بر روی زمین است که این همه جاذبه ناشی از همذات پنداری وی باعث پیوستگی و قوام و دیرپایی فرهنگ و تمدنش میگردد.
تهران ع-بهار
براین زادم و هم براین بگذرم!
سروده این خاک عزیز
چقدر میگویند
بی ایما و اشاره
بی حرف و حدیث اضافه
شما این چمدان لعنتی را
که بار عشق و مکافات است
بردارید
و از اینجا بروید
جایی دور در غربت
مثل آن ستاره
بعد از غروب آفتاب
در زمستانی سرد
و پشت هر غباری که خواستید
گم شوید
انگار که
برای برهها تعیین تکلیف میکنند
و من مثل اجدادم
در این کوچه بنبست
و من مثل پدر و مادرم
در این خاک آشنا
که حالا مزار آنان است
این چمدان را و این سفر را دوست ندارم
حتی اگر برای تصرف ستاره سهیل باشد
در آن سوی دریاها
باری من به شماره شناسنامه ۵۲۴
صادره از ماهشهر
اجازه نمیدهم به شما
برای من و این خاک عزیز
تعیین تکلیف کنید
باری بر این زادم و هم بر این بگذرم!
ماهشهر ع-بهار